هزارتوی عاشقان قسمت11
&&&سـتارگـان تـنیس&&&
ما غذا میخوریم که زندگی کنیم اونا زندگی میکنن تا غذا بخورن

{نوریما}

سیچیییییییییییییییی

یه ماشین به سیچی زد وای دادا

زنگ زدم انبولانس

مرلیا:نوریما صبر کن منم باهات بیام

اصلا به صدای هیچ کس توجه نمیکردم

با ماشین مرلی شون رفتیم بیمارستان 

مرلیا:تو رو خدا گریه نکن بهت میگم گریه نکن

نمی تونم نمیتونم

مرلی:بس کن دیگه

کوروناسوکه:سیچی رو بردن اتاق عمل

چی شده چی شده بهم بگو بگو

کوروناسوکه:سرش اسیب دیده

نه نه نه 

همش تغسیر من بود همشش-_-

نباید باهاش بد رفتاری میکردم

نباید

دکتر:هالش خوب نیست احتیاج به خون داره 

من  من من بهش خون میدم

دکتر:گروه خونیش oهست

منم گروه خونینمoهست

پس بهش میدم

مرلی:زنگ زدم بچه ها بیان اینجا

ناکاما:وای نوریما جون حالت خوبه

میساکی:چه اتفاقی افتاده

اینهیه:نوریما چی شده اخه به من یکی یه چیزی بگه 

مرلی:داداشش سیجی تصادغ کرده

فاطی:ای وای من

برین خونه هاتون خسته میشین برین

فاطی:اخه واسه چی

فردا مسابقات شروع میشه برین خواهش میکنم

همشون رفتن الان ساعت 12 شبه

ایکا:نوریما جان برات یکم غذا اوردم بخور جون بگیری

نه من هیچی نمیخورم داداشم داداشمگریه

ایکا:دنیا که به اخر نرسیده خوب میشه 

ایکا:بیا بریم خونه ما

داداشم چی؟؟؟؟؟؟

ایکا:باز فردا میایم

به لخره منو برد

ایکا:بیا تو اتاق من بخواب 

نوریما:نه وللش

ایکا:لطفا بس کن من تو اتاق سوبارو میخابم شوتش میکنم بیرون 

نه من نمیتونم بخوابم خوابم نمیبره 

فردا صبح شد و من پلک رو هم نزاشتم

چشام شده بود مثل دو تا کاسه خون

از بیمارستان زنگ زدن از خونه ایکا رفتم بیرو ایکا دستمو گرفت گفت:بامن مییری

رفتیم تو بیمارستان

دکتر :حال برادرتون اصلا خوب نیست

چیکار میتونم براش کنم چیکاربهم بگین

ایکا:اروم باش 

نمیتونم 

دکتر :باید اهزارش کنین بیمارستان شخصی....

بچه ها واسه قسمت بهد 66 تا نظر می خام

 


نظرات شما عزیزان:

فاطمه اایچیزن
ساعت18:24---6 دی 1394
نوری توروخدا ادامه رمانتو بزار نزاری من میمیرماااا
پاسخ:عزیزم یکمشو بزارم رازی موشی اخه من الان دسترسی به کامپیوتر نداذم


هايجين
ساعت0:08---6 دی 1394
دوسش داشتم .
پاسخ:ممنون عزیزم


هايجين
ساعت0:04---6 دی 1394
محشر بود.
پاسخ:ممنون گلم


فاطمه اایچیزن
ساعت21:33---5 دی 1394
خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی منو ببخششششششش
واقعا معذرت میخوام تورو خدا رمانتو ادامه بده یجوری داری رمان مینویسی که از رمانای منم بهتره فکر کنم گند زدم تو رمان نوشتنم
ولی واقعا ببخشید امروز کلی کار ریخته بود سرم پنجشنبه و جمعه هم برا امروز که امتحان ریاضی داشتیم حسابی باید خر میزدم وگرنه مامانم شهیدم میکرد
پاسخ:نههههه این طور نی وب من اخه..نه چطور میتونی این حرفو بزنی رمان من الان داره میره تو فاز غم ولی دیه این حرفو نزن


فاطمه اایچیزن
ساعت21:30---5 دی 1394
6

فاطمه اایچیزن
ساعت21:30---5 دی 1394
5

فاطمه اایچیزن
ساعت21:30---5 دی 1394
4

فاطمه اایچیزن
ساعت21:30---5 دی 1394
2

فاطمه اایچیزن
ساعت21:29---5 دی 1394
1

فاطمه اایچیزن
ساعت21:29---5 دی 1394
30

فاطمه اایچیزن
ساعت21:29---5 دی 1394
9

فاطمه اایچیزن
ساعت21:29---5 دی 1394
8

فاطمه اایچیزن
ساعت21:28---5 دی 1394
7

فاطمه اایچیزن
ساعت21:28---5 دی 1394
6

فاطمه اایچیزن
ساعت21:28---5 دی 1394
5

فاطمه اایچیزن
ساعت21:28---5 دی 1394
4

فاطمه اایچیزن
ساعت21:28---5 دی 1394
3

فاطمه اایچیزن
ساعت21:27---5 دی 1394
2

فاطمه اایچیزن
ساعت21:27---5 دی 1394
1

فاطمه اایچیزن
ساعت21:27---5 دی 1394
20

فاطمه اایچیزن
ساعت21:27---5 دی 1394
9

فاطمه اایچیزن
ساعت21:26---5 دی 1394
8

فاطمه اایچیزن
ساعت21:26---5 دی 1394
7

فاطمه اایچیزن
ساعت21:26---5 دی 1394
6

فاطمه اایچیزن
ساعت21:26---5 دی 1394
5

فاطمه اایچیزن
ساعت21:26---5 دی 1394
4

فاطمه اایچیزن
ساعت21:25---5 دی 1394
3

فاطمه اایچیزن
ساعت21:25---5 دی 1394
2

فاطمه اایچیزن
ساعت21:25---5 دی 1394
1

فاطمه اایچیزن
ساعت21:24---5 دی 1394
10

فاطمه اایچیزن
ساعت21:24---5 دی 1394
9

فاطمه اایچیزن
ساعت21:24---5 دی 1394
8

فاطمه اایچیزن
ساعت21:23---5 دی 1394
7

فاطمه اایچیزن
ساعت21:23---5 دی 1394
6

فاطمه اایچیزن
ساعت21:23---5 دی 1394
5

فاطمه اایچیزن
ساعت21:23---5 دی 1394
4

فاطمه اایچیزن
ساعت21:23---5 دی 1394
3

فاطمه اایچیزن
ساعت21:22---5 دی 1394
2

فاطمه اایچیزن
ساعت21:22---5 دی 1394
1

میساکی
ساعت19:25---5 دی 1394
قسمت بعدی
پاسخ:وللش من نظر موخواستم شاید دیگه ننویسم


سایوری
ساعت20:58---2 دی 1394
خخخخخخخخخخخخیلی عااااالی
پاسخ:سلام. به وبلاگم خوش اومدید ممنونم


ناکاما
ساعت10:27---30 آذر 1394
عالی
پاسخ:مممنونممم


فاطمه اایچیزن
ساعت22:28---29 آذر 1394
اوه من واسه ریوما هم پیدا کردم:رورواک بچه، ریو، مامان( خخخ این یکی رو امیدوارم بفهمی )و....
پاسخ:وای چه القابی


فاطمه اایچیزن
ساعت20:54---28 آذر 1394
نه این کاکا رو شبیه به فامیلی زایزن گرفتم فامیلیش هیکاروس گفتم هیکا بجاش کاکا خخخخ
وای تو دیگه کی هستی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ القاب ساز واسه ریوما هم من درست کردم ریری


میساکی
ساعت18:15---28 آذر 1394
مگه نه کاکا میشه برادر؟
واااااااااااااااااااااا


فاطمه اایچیزن
ساعت11:31---28 آذر 1394
تازه برا زایزنم پیدا کردم مثل:زی زی، زی زی گولا، زیتون پرورده، کاکا( این یدونه درک متنش سخته )و زایز خخخخخ
پاسخخخ اینا چقدر بیچارن که تو فامیلشونی


فاطمه اایچیزن
ساعت11:28---28 آذر 1394
میساکی زن دادا خیلی اسم در نظر دارم مثل:نوسو، سوکه، کورا، کوری، کرمو و شیربرنج
وای بیچاره کورو نا سوکه


میساکی
ساعت0:57---28 آذر 1394
راستی یه کد ساختم برای قالب وب اگه خواستیش بگو
عکسشم توی وبم
پاسخ:چه خوب


میساکی
ساعت0:53---28 آذر 1394
راستی فاطمه جون بنظرم شیر برنج به کورانوخیلی میاد بگرد بینم اسم دیگه ای گیرت نمیاد
پاسخ:راست میگه


هایجین
ساعت21:13---27 آذر 1394
عالیییییییییییییییییییییییی بود.
پاسخ:ممنون


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








تاریخ: جمعه 27 آذر 1394برچسب:,
ارسال توسط رومینا ایچیزن

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:







&&&سـتارگـان تـنیس&&&